تارِ هزاره (هنرِ هزارهگی)

هنر، مردمی باشد و راستی / ز کژّی بود کمّی و کاستی(فردوسی)
هنر، انسانیت، صداقت و شرافت و راستی است و هرآنچه کژی، کج رفتاری، سستی، نادرستی و نادانی باشد؛ بی هنری است. و یا: هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده.
اما برای هنر نمی توان مانند اشیا و عناصر طبیعی، فورمول یا ضابطه خاص تعیین کرد و از نظر منطقی؛ جنس، فصل، حد و اندازه آن را ترسیم کرده و تعریفی علمی از آن ارائه داد؛ چرا که هنر امری است معنوی. پس، تعریفِ جامعی از هنر وجود ندارد و هرکس بنابر باور و دانش و صلاحیت خِرَد و هنرِ خود، از هنر تعریفی داشته است. بااین مقدمه می توانیم بگوییم که: هنر انعکاس تخیل و تصور هنرمند است. هنر آفرینش زیبایی بانیروی دانش و دانایی است. هنر توان و مهارت خلق زیبایی هاست.
1.موسیقی 2.حرکات نمایشی و رقص 3.هنرهای ترسیمی(نقاشی یا نگارگری خطاطی و...) 4.هنرهای تجسمی(مجسمه سازی یا پیکرتراشی، معماری و...) 5.ادبیات(شعر، نویسندگی، داستان، فیلمنامه، نمایشنامه و...) 6.هنرهای نمایشی(تیاتر و...) و 7.هنر هفتم(سینما) رشته های مهم هنری را تشکیل می دهند.
بین آثارِ هنری که در هر رشته هنری پدید آمده باشند، وجوهِ مشترک و اشتراکاتی نیز وجود دارد:
1.تخیل 2.عواطف و احساسات 3. چندمعنایی بودن؛ از جمله وجوه مشترک بین آثارِ هنری می باشد.
و اما هنرمند کیست؟ هنرمند، فردی مبتکر، مبارز، تجددخواه و ساختارشکن است. هنرمند باشکستن سنتها و گاه ترمیم آنها، دریچه ی از شعور و آگاهی به روی جامعه بشری می گشاید. برای هنرمند واقعی مهم نیست چه لباسی بپوشد، بلکه وجود اوست که به لباس شخصیت و ارزش می دهد. هنرمندان نمایندگان فکری جامعه می باشند. هنرمندان می توانند مردم را جهت دهند و خط فکری شان را تعیین کنند.
سعدی می گوید: خردمندمردم هنرپرورند / که تن پروران از هنر لاغرند
یعنی آنانی که خردگرا و عاقل اند می توانند واژه هنرمند را قبل از نام خود به یدک بکشند، نه آنانی که تن پرورند و تابع هوسهای نفسانی.
فرقیست بین هنر، هنرمند، هنرجو، هنردوست و هنرپرور.بنابراین به هرکسی که اولین گامهایش را در راستای هنر برمی دارد، نمی توان هنرمند خطاب کرد. هنر نوعی طبع و استعداد خاص می طلبد. لباس هنر بر تنِ بسیاری ممکن تنگ یا فراخ باشد. کسی که قدرت تخیل، برازندگی احساس و عواطف و تیزهوشی نداشته باشد، نمی تواند در حوزه هنر وارد شود. و فردی که این ویژگی هارا داشته باشد، با تمرین و تحقیق و تحصیل و کسب مهارت و دانش لازم در رشته هنری که در آن گرایش ذهنی دارد؛ توانا و دانا می شود و با هنر، دلی بُرنا می یابد، چون توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به خرد است نه به سال.
زیبا و شایسته است که هرکسی بنابر توانایی، دانایی، مهارت و صلاحیت خود به کاری بپردازد. بویژه در حوزه هنر. نباید در حق هنر ظلم یا ستم روا داشته شود. وقتی فردی کوچکترین استعداد و دانش هنری نداشته باشد و به نام هنر و هنرمند کاری انجام دهد و دخالتی در این ساحَت بکند، همانا بر هنر ستم روا داشته و هنرمند را حقیر شمرده است.
ستم به قدر هنر می کشند اهل هنر / به شاخ سنگ به اندازه ثمر ریزد
صائب تبریزی می گوید:
امیدها به هنر داشتم ندانستم / که بخت سبز برآیینه هنر رنگ است
وقتی جامعه هنرپرور باشد و هنر و هنرمند را قدر کند. وقتی هنردوست هنرجو شود و با کسب دانش و مهارت و توانایی هنری، به تخصص و صلاحیت هنری برسد؛ هنرمند می شود. هنرمندی که فرزانه و متین و مردم دار است. هنرمندی می شود که به هنر، مخاطب هنر و جامعه هنری حرمت می گذارد. در آن صورت با خلق آثارِ بِکر و خوشایند و جدید؛ در نهایت به مقام استادی می رسد. این بدان معناست که نمی توان به هر هنردوست، هنرجو و هنرپرور؛ استاد گفت. استاد مقامی است که در اثر دانش و ممارست و دست آوردهای علمی و هنری کسب می گردد.
اگر کسی، به اوج توانایی و مهارت و دانش و تخصص هنری برسد؛ دیگر نیازی نمی بیند که خودخواه و متکبر و فخرفروش باشد. آنانی که تکبر و غرور و ادعای بیجا دارند؛ از هنر عاری اند.
پروین اعتصامی از آنانی که فقط ادعا می کنند و فخر می فروشند و میان تهی اند، شکایت کرده است:
اگر این است فضلِ اهلِ هنر / خنکا! آن کسی که بی هنر است
یکی از رشته های هنرهای هفتگانه، موسیقی است. موسیقی جبران ناکامی های زبان است. موسیقی طنینی است که از دل برآمده و بردل می نشیند. موسیقی مخلوقی است که از روح آدمی جان گرفته و به روح آدمی جان می دهد. موسیقی به اصواتی گفته می شود که آگاهانه تولید می شوند. موسیقی صنعت ترکیب اصوات و صداها به طوری خوشایند و لذت بخش است.
موسیقی از واژه موزیکای یونانی گرفته شده و معادل فارسی آن خونیاک است که مفهوم خوش نوا را می رساند. هر اثرِ موسیقی باید کمیت و کیفیت داشته باشد. آلات، سبکها، مکتبها و بخشهای گوناگونی در این رشته هنری پدید آمده اند. موسیقی هنری، مذهبی، عامه پسند، سنتی و محلی؛ از سبکهای معروف آن می باشند. و اما موسیقی جوامع ما، بنابر باورِ برخی نخبگان عرصه موسیقی، از جملهاستادمحمدحسین سرآهنگ؛ بیشتر ذوقی است، تا علمی و فنی. بدین لحاظ است که در برخی موارد ممکن تضاد و تنگنظری وتعصب در ساحَت هنر و به طور خاص هنرِموسیقی راه یابد. همانطو که مولانای بلخ گفته است که:
سخت گیری و تعصب خامی است / تاجنینی کار خون آشامی است. همچنان ممکن افراد بدون صلاحیت و استعداد و دانش در امور این رشته هنری دخل و تصرف کنند. در رشته های دیگر نمی شود. مثلاً تا کسی نقاشی و پیکرتراشی را بلد نباشد، نمی تواند ادعا کند که نقاش و مجسمه ساز است. کسی تا هنرِ کارگردانی بلد نباشد، نمی تواند فیلم هنری بسازد یا نمایش دراماتیک اجرا کند. اما در ادبیات که کمابیش سرقتِ ادبی و کوپی برداری وجود دارد و در موسیقی هم، هرکسی آواز می خواند.آنان
جدا از آن، هر رشته ی هنری نیاز به تمرین و محنت و تلاش و تخصص دارد. وقتی نقاشان چینی، تابلوی نقاشی را سرشار از نیروی حیاتی می سازند و اثری نقاشی را چیزی فراتر از تصویر طبیعت خلق می کنند. یا لئوناردو داوینچی لبخند اسرار آمیزی را در تابلوی مونالیزا می آفریند. وقتی میکل آنژ چهارسال زحمت می کشد تا سقف نمازخانه سیستین در واتیکان را با تصاویری از داستانهای تورات و انجیل پوشش دهد. یا نقاش انگلیسی خود را به ستون میانه ی کشتی توفان زده می بندد، تا بتواند صحنه توفان را به درستی نقاشی کند؛ تلاش و سختکوشی، محنت و ممارست و دانش و کیاست آنان را در رشته هنرِ نقاشی نشان می دهد.
اکیرا کوروساوا به سادگی فیلم هفت سامورایی را نساخته است. آلفرد هیچکاک و مارتین اسکورسیزی به راحتی از کارگردانان برتر جهان نشده اند.
بیمارِ خیالی و هملت، بدون زحمت و محنت مولیر و شکسپیر؛ در بخش شاهکارهای ادبیات دراماتیک قرار نگرفته اند.
بینوایان ویکتورهوگو، صدسال تنهایی گابریل گارسیا مارکیز و جنگ و صلح لیون تولستوی بر اساس تخصص و دانش خلق شده اند.
کیتارو، بتهوون، ریچارد وگنر؛ به راحتی درمقام بهترین موسیقیدانان دنیا نایل نیامده اند.
ظاهر هویدا که خودش می گوید: "تمام زندگیم را برای بدست آوردن یک لقمه نان جان کنده ام". شاگرد بوت دوز، آهنگر، مستری موتر، نانوا می شود و خیاطی و دوکانداری و تکت فروشی می کند؛ اما با عزم متین و همت والا و تلاش و زحمت و محنت، بالآخره از هنرستان عالی موسیقی چایکوفسکی روسی فارغ می شود و برای ادامه تحصیل به ایران می رود و در نهایت 300 آهنگ ثبت می کند. کانون هنر را گرم نگهمیدارد و نامی ماندگار در تاریخ موسیقی کشور کسب می نماید. اینست که آهنگ کمر باریک اش جادو می کند.
هر فردی که در یکی از رشته های هنری آدمِ بَنامی شده و سبک و مکتبی را ابداع کرده؛ جدا از استعدادِ خدادادیی که داشته، تمرین و ممارست و تحصیل کرده و دانش و مهارت خود را بالا برده است.
تلاش و همت و درایت و متانت و تخصص هنرجویان و هنرمندان زمانی نتیجه ی خوب و مرغوب می دهد، که جامعه نیز آنان را حمایت کند. جامعه نیز با هنر و هنرمند، انس بگیرد و بابلندبردن سطح اگاهی خود از هنر، بین آثار خوب و بد فرق قایل شود. در آن صورت کاروان هنرِ جامعه، به سمت مطلوب حرکت خواهد کرد. آنگاه تفاوتهای آهنگهای: دخترم مکن بازی، دخترِ هراتی، دخترم مگو که افغانی نیَم و الی دختر قشنگی، به درستی حس می شود.
نقش جامعه و سطح اگاهی و نوعِ دیدگاه جامعه نسبت به هنر، در سمت و سو دادن هنر به جانب مطلوب و انگیزه هنرمندان برای تولید اثارِ بکر و ناب و بَروز؛ بسیار مهم و بنیادی است. وقتی جامعه به اثرِ بدِ هنری توجهی نکند، هنرجویان و هنرمندان را ناگزیر می سازد تا تقلید و دنباله روی را کنار بگذارند و دست به نوآوری و خلق و آفرینش بزنند. اینگونه کم کم آنانی که خواسته و ناخواسته، بدون استعداد و دانش هنری، به دنیای موسیقی کشیده شده اند و یا عدّه ی که از نام هنر و هنرمند استفاده بد نموده و بر هنر ستم روا داشته و هنرمندان را زمینگیر نموده اند، از صحنه خارج خواهند شد.
اگر بصیراحمد دولت آبادی نمی تواند اسناد و مدارک و نامه های بابه مزاری را چاپ کند، مشکل در چیست؟ سرور سرخوش آن آهنگساز و هنرمندِ بی بدیل را کی کشت و اهل و عیالش را متلاشی کرد و از بین برد؟ چرا دلآرام یا همان آبه میرزا و آن اسطوره موسیقی محلی مان، یک عمر طعنه و زخم زبان خورد و تحقیر شد و در نهایت از موسیقی فاصله گرفت؟ آیا دلشاد بابه به صورت تصادفی به دام آدمکُشان افتاد؟
در جامعه ما سالانه چند کتاب خریده و خوانده می شود؟ یا سالانه چند کتاب نوشته و چاپ می گردد؟ فکر می کنید، در طی پنج سال اخیر چند آلبوم بکر و جدید و خوشایند موسیقی تولید شده است؟
در سال چند فیلم در جامعه ما ساخته می شود؟ چند کارتون تولید می گردد؟ چند نمایشگاه نقاشی برگزار می شود؟ چند مجسمه ساخته می شود؟
همه این پرسشها نقش مارا، نقش جامعه مارا، نقش هنرجو و هنرمندان مارا، در برخورد با فرهنگ و هنر به چالش می کشاند. بدین لحاظ است که باید کار به اهل کار سپرده شود. هنر و هنرمند قدر شود و فرهنگ مطالعه و تحقیق، فرهنگ همپذیری و برادری، فرهنگ دوراندیشی و آگاهی و احساس مسؤولیت و نقدپذیری، در جامعه ما نهادینه گردد.
از هنر آیینه مقدار هرکس روشن است / رشته شمع است بیدل موج جوهر تیغ را
باحرمت:
جمال الدین علیزاده31/3/2018
فهرست منابع و مآخد:1.هنر، نوشته شهرام رجبزاده. 2.هنرچیست؟، نوشته لیون تولستوی. 3.برگزیده آثار بزرگان ادبِ پارسی، نوشته بدرالسادات عیوقی. 4.ویکی پدیا دانشنامه آزاد.