نهالِ باغِ آزادی

بِرویَد جای خار و خشم، خامه
بریزیم خونِ خود بر رویِ نامه
نهالِ باغِ آزادی کَشَد قد
دوباره مثلِ سلسال و شمامه
***
بکن از قُلّهی شهمامه پرواز
تو بگشا قَلعهی اندیشه را باز
اگر بندد عدو راهِ عبورت
برو از دربِ دیگر از سر آغاز
بتاز ای نسلِ من، بر نهی و انکار
چو مهتابِ منوَّر در شبِ تار
بگیر اقبالِ خود از بختِ سلسال
که باغِ آرزوهایت دهد بار
غرور و غیرتت پامیر و بابا
شکوهت آسمان و دل چو دریا
قفس گردد اگر دنیا برایت
تو بگشا بال و پر در کهکشانها
اگر راهِ ترقی تنگ باشد
حریفِ شیشهی دل، سنگ باشد
نیاسا لحظهای از کَسبِ دانش
کنون مکث و توقف ننگ باشد
علیزاده