فرهنگِ هزاره

من، هزارهام؛ من با غرور و افتخار میگویم که هزاره هستم. هزارهبودن افتخار است و اقتدار.
چرا نباید به هویتِ خود افتخار کنم؟ چهکسی میتواند بهمن بگوید که، در جهان و عصری که زندگی میکنیم، مثلاً فلان گروه قومی و تباری، در صلحطلبی، کثرتگرایی و ترقیپسندی به پایهٔ هزاره میرسد؟
این کم افتخاریست؟
شما تصور بکنید که از عهد عبدالرحمان جابر (نزدیک به یکصد و پنجاه سال) پیش تا اکنون، تاریخ و فرهنگ و نژاد و هویتِ هزاره، به اصطلاح سادهٔ کلمه «مُثلَه» شده. زمین و اموالش مصادره گردیده و از سرزمین مادری خود کوچانده شده؛ اما کماکان بهحیاتِ آبرومندانهٔ خود، که همانا زحمتکشی و سختکوشی و دانشاندوزیست ادامه داده و به تَوَحُش و بربریت و جهالت و نوعکُشی برنگشتهاست.
در هر کشور و سرزمینی که هزاره قدم گذاشته، آن سرزمین را تبدیل به گلستان کرده و با صلح و آرامی و همپذیری، احترام به ارزشهای فرهنگی و رعایت قوانینِ نوشته و نانوشتهٔ آن مناطق، زیسته.
با زحمت و محنتِ خود سرِ پا ایستاده و هرگز بارِ دوش کسی نبودهاست.
جانفشانیهای این مردم در راستای استقلال و برپایی کشورِ نوپایی چون پاکستان و حضورِ مؤثر و افتخارآفرینِ آنان در ارتش و نظامِ کشوری دوصد چهل میلیونی پاکستان، برای هر هزاره غرور و شخصیت میبخشد.
مقاومتِ هزارههای افغانستان و پاکستان، در برابر گروههای جبر و جهل و جنون، ستودنیست. گروهیکه این مردم را در دانشگاه و ورزشگاه و تفریحگاه و حتی در زایشگاه مورد حمله قرار میداد و اینان هرگز سنگرهای علم و هنر و ورزش را خالی نکردند و صلح و عدالت و زندگی مسالمتآمیز با همهٔ اقوامِ ساکن در کشور را سرلوحهٔ خویش قرار دادند.
هوش و ذکاوت و ترقیپسندی و صلحپذیری هزارهها در گوشه گوشهای این گیتی، شهره است. هزارهها در هر عرصه و هر میدان، افتخار آورده و میآورد و غرور میبخشد.
در ورزش، در هنر، در علم و تکنولوژی، در بردباری و سختکوشی و کثرتگرایی و زندگی مسالمتآمیز.
شما، کافیست هزارهها را در نفی تبعیض جنسیتی با دیگران مقایسه کنید. در کشورهای افغانستان و پاکستان، اقوامِ زیادی زندگی میکنند؛ کدام یکی از آنان، بهاندازهٔ هزارهها، به زنان حق و حقوقی قایل است؟ هزارهها، زنان را در چهاردیواری خانه محصور نکرده، بلکه آنان را وارد اجتماع و بازار کار و عرصهٔ علم و هنر نمودهاند.
هزاره، هزارهاست «پک بیرار است»؛ چه شیعه و چه سنّی و چه اسماعیلی، و چه باورمند به فرقهها و کیشهای دیگر.
هرچند دشمنان و بدخواهانِ هزارهها، بارها تلاش نمودهاند، وحدتِ آنان را تحتِ عناوینِ شیعه و سنّی و افغانستانی و پاکستانی و فارسی و غیرفارسی و نامهای دیگر، از بین ببرند؛ اما هزارهها هـُشیارتر از اینچیزهاست. همپذیری و کثرتگرایی و آزاداندیشی، نهتنها در فرهنگ هزارهها که در خونِ هزارههاست.
فرهنگ هزاره، فقط به چنددست لباس و پنج-شش نوع غذای قدیمی و چندکلمه ضربالمثل و چیستان خلاصه نمیشود. هزاره مثل آب جاری و مثل باران بخشنده است. فرهنگِ هزارهها را باید در صلحطلبی و هنرورزی و علمآموزی و زحمتکشی آنان، جستجو کرد، نه در ظاهر و شکلیات.
«تا راه، گام، جاده، سفر هست… میرویم /تاریخ را شکستن و عزمِ دوباره است / نامِ شکوهمند عدالت هزاره است.»