هزاره‌ها از دیروز تا امروز

Jamaludin Alizada Jamaludin Alizada Jamaludin Alizada · 1402/11/23 11:34 · خواندن 3 دقیقه

(به مناسبت روز جهانی همبستگی هزاره‌ها)

 

          یک گل می‌تواند آغازِ بهار باشد / چنانچه که یک قطره آغازِ دریا / چنانچه که یک درخت آغازِ جنگ و چنانچه که یک لبخند آغازِ دوستی‌ست. هرگز نگوییم با یک گل بهار نمی‌شود / دستت را به من بده، زیرا که دستِ تو، آغازِ اتحاد است.

                                                                                                                                       .........................

 

امروز، «یکم اکتوبر» برابر با روزِ جهانی همبستگی هزاره‌هاست. هزاره‌ها با استفاده از این روز، فرصت‌ها و چالش‌های موجود بر سر راهِ خود را بررسی کرده و راه برون‌رفت از آن را بیابند و یا تدبیرِ تبدیلِ چالش به فرصت را بسنجند. دراین روز سخن هم از شادی‌ست و هم از غم؛ حرف، هم از اتحاد است و هم از افتراق؛ بحث هم از عشق است و هم از نفرت. 

چند روز پیش 25 سپتامبر بود، روز سیاه در تاریخ هزاره، سال‌یاد قتل‌عام و نسل‌کشی هزاره‌ها توسط عبدالرحمان. وقتی سراج‌التواریخ علامه فیض محمد کاتب هزاره را بخوانیم، وقتی تاج‌التواریخ شاهِ جابر-عبدالرحمان - را ورق بزنیم؛ وقتی دخترِ وزیر لیلیاس همیلتون را مطالعه کنیم؛ چه می‌بینیم جز درد، قتل و غارت، جز ظلم و تحجر و دربدری، جز توهین و تحقیر و تجاوز.

مگر می‌شود روز همبستگی هزاره‌ها را گرامی‌داشت و تاریخ هزاره‌ها را ورق نزد(؟) مگر می‌شود از همبستگی دم زد، ولی نفاق و تشتت و ساده‌اندیشی هزاره‌ها در دوران عبدالرحمان و پس از آن را نادیده انگاشت(؟) آیا وضعیت هزاره‌ها از دوران عبدالرحمان تا حال تفاوتی کرده؟ آیا تغییری در قدرت و اتحادِ هزاره‌ها، حدّ اقل در همین عصر و دوره‌ی کنونی که ما زندگی می‌کنیم، به‌وجود آمده؟ مگر همین دیروز ده‌ها جوانِ هزاره در کورسِ آموزشی کاج، واقع در محلّة نقاشِ دشت برچی به‌خاک و خون نغلتید؟ وضعِ ما در دَوره‌ی جمهوریت بهتر بود؟ البته که نه. به قول شاعر: «هر سطر پُر از ناله و هر بند پُر از درد /  ما تلخ‌ترین صفحة تاریخِ جهانیم».

ما، تا همین دیروز از یادآوری گذشته‌ی خود ننگ داشتیم. هستند در بینِ ما کم نیستند افرادی که ورق‌زدنِ تاریخ را نوعی سنت‌گرایی و چسپیدن به گذشته می‌پندارند. خب، پس اگر تاریخ را ورق نزنیم، چطور مصیبت‌های قربانیان را بازخوانی کنیم. اگر عواملِ شکستِ هزاره‌ها در رویارویی با عبدالرحمان را بررسی نکنیم، چطور راهِ برون‌رفت را پیدا کنیم؟ از کجا بدانیم که چه باید کرد تا رنج و فاجعه‌ی عبدالرحمانی تکرار نشود.

نسلِ امروز می‌باید با تلاش و پشتکار و ژرف‌نگری، به آگاهی درست در بارة تاریخِ خود برسد. نسلِ امروز باید آگاهانه با اتفاقاتی که درگذشته رُخ داده، رو به‌رو شود. نسلِ کنونی هزاره، با مطالعة تطبیقی ژنوساید و نسل‌کشی یهودی‌ها با هزاره‌ها، ارمنی‌ها با هزاره‌ها، ایزدی‌ها و... اقوامِ محکوم به نابودی، می‌تواند راه را از چاه تشخیص داده و از بن‌بست نجات یابد.

ما به یکم اکتوبر به عنوانِ یک فرصت نگاه کنیم و با استفاده از این فرصت بیندیشیم، تأمل کنیم که چطور می‌شود از وضعیتِ موجود عبور کرد. در مواجهه با پشتون‌ها، با گروه‌هایی مثل طالبان و در مواجهه با دیگر اقوام چگونه می‌توان عمل کرد.

کم کم باید از تقدس‌بخشی و ستاره‌سازی و بت‌تراشی(رهبرسازی) عبور کرد. مسألة هزاره‌ها با فرد و یا افرادِ انگشت‌شماری به‌عنوان رهبر حل نمی‌شود. قضایای هزاره‌ها فراتر از حیطة توانایی فرد را افرادِ معدود که ادعای رهبری دارند، می‌باشد. هزاره‌ها به اتحاد و انسجام درونی نیاز دارند. هزاره‌ها به کار جمعی، به اتاق فکر، به مدارا و مروت نیاز دارند.

یهودیان، بعد از نسل‌کشی و ژنوساید، چگونه خود را از تشتت و ازهم‌گسیختگی نجات دادند. چطور توانستند که بر مشکلاتی ناشی از نسل‌کشی فایق آیند. و هزاره‌ها که سرنوشتِ تقریباً مشابه با یهودیان و ارامنه داشته‌اند، چطور می‌توانند از وضعیتِ موجود و از رنجِ جنگ و محنتِ خشونت نجات یابند.

مولانا چه زیبا گفته که:

بشنو این نی چون حکایت می‌کند  /  از جدایی‌ها شکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند  /  در نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق  /  تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق

هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش  /  باز جوید روزگارِ وصلِ خویش

...

آتش است این بانگ نای و نیست باد  /  هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد  /  جوشش عشق است کاندر می فتاد

 

با حرمت

جمال‌الدین علی‌زاده

خزان 1401 ه.ش