باد آسیاب؛ آسیاب باش، دُرُشت بگیر و نرم پس بده.

باد آسیاب؛ آسیاب باش، دُرُشت بگیر و نرم پس بده.

این وبلاگ در راستای: آموزش، فرهنگ و هنر، تاریخ، سیاست و اجتماع فعالیت می‌کند.

فرهنگِ هزاره

Jamaludin Alizada Jamaludin Alizada Jamaludin Alizada · 1403/8/4 21:25 ·

من، هزاره‌ام؛ من با غرور و افتخار می‌گویم که هزاره هستم. هزاره‌بودن افتخار است و اقتدار.
چرا نباید به هویتِ خود افتخار کنم؟ چه‌کسی می‌تواند به‌من بگوید که، در جهان و عصری که زندگی می‌کنیم، مثلاً فلان گروه قومی و تباری، در صلح‌طلبی، کثرت‌گرایی و ترقی‌پسندی به پایهٔ هزاره‌ می‌رسد؟ 
این کم افتخاری‌ست؟

شما تصور بکنید که از عهد عبدالرحمان جابر (نزدیک به یک‌صد و پنجاه سال) پیش تا اکنون، تاریخ و فرهنگ و نژاد و هویت‌ِ هزاره، به‌ اصطلاح سادهٔ کلمه «مُثلَه» شده. زمین و اموالش مصادره گردیده و از سرزمین مادری خود کوچانده شده؛ اما کماکان به‌حیاتِ آبرومندانهٔ خود، که همانا زحمت‌کشی و سخت‌کوشی و دانش‌اندوزی‌ست ادامه داده و به تَوَحُش و بربریت و جهالت و نوع‌کُشی برنگشته‌است.

در هر کشور و سرزمینی که هزاره قدم گذاشته، آن سرزمین را تبدیل به گلستان کرده و با صلح و آرامی و هم‌پذیری، احترام به ارزش‌های فرهنگی و رعایت قوانینِ نوشته و نانوشتهٔ آن مناطق، زیسته.
با زحمت و محنتِ خود سرِ پا ایستاده و هرگز بارِ دوش کسی نبوده‌است.

جان‌فشانی‌های این مردم در راستای استقلال و برپایی کشورِ نوپایی چون پاکستان و حضورِ مؤثر و افتخارآفرینِ آنان در ارتش و نظامِ کشوری دوصد چهل میلیونی پاکستان، برای هر هزاره غرور و شخصیت می‌بخشد. 
مقاومتِ هزاره‌های افغانستان و پاکستان، در برابر گروه‌های جبر و جهل و جنون، ستودنی‌ست. گروهی‌که این مردم را در دانش‌گاه و ورزش‌گاه و تفریح‌گاه و حتی در زایش‌گاه مورد حمله قرار می‌داد و اینان هرگز سنگرهای علم و هنر و ورزش را خالی نکردند و صلح و عدالت و زندگی مسالمت‌آمیز با همهٔ اقوامِ ساکن در کشور را سرلوحهٔ خویش قرار دادند.
هوش و ذکاوت و ترقی‌پسندی و صلح‌‌پذیری هزاره‌ها در گوشه گوشه‌ای این گیتی، شهره است. هزاره‌ها در هر عرصه و هر میدان، افتخار آورده و می‌آورد و غرور می‌بخشد. 
در ورزش، در هنر، در علم و تکنولوژی، در بردباری و سخت‌کوشی و کثرت‌گرایی و زندگی مسالمت‌آمیز.
شما، کافی‌ست هزاره‌ها را در نفی تبعیض جنسیتی با دیگران مقایسه کنید. در کشورهای افغانستان و پاکستان، اقوامِ زیادی زندگی می‌کنند؛ کدام یکی از آنان، به‌اندازهٔ هزاره‌ها، به زنان حق و حقوقی قایل است؟ هزاره‌ها، زنان را در چهاردیواری خانه محصور نکرده، بلکه آنان را وارد اجتماع و بازار کار و عرصهٔ علم و هنر نموده‌اند.

هزاره، هزاره‌است «پک بیرار است»؛ چه شیعه و چه سنّی و چه اسماعیلی، و چه باورمند به فرقه‌ها و کیش‌های دیگر. 
هرچند دشمنان و بدخواهانِ هزاره‌ها، بارها تلاش نموده‌اند، وحدتِ آنان را تحتِ عناوینِ شیعه و سنّی و افغانستانی و پاکستانی و فارسی و غیرفارسی و نام‌های دیگر، از بین ببرند؛ اما هزاره‌ها هـُشیارتر از این‌چیزهاست. هم‌پذیری و کثرت‌گرایی و آزاداندیشی، نه‌تنها در فرهنگ هزاره‌ها که در خونِ هزاره‌هاست.

فرهنگ هزاره، فقط به چند‌دست لباس و پنج‌-شش نوع غذای قدیمی و چندکلمه ضرب‌المثل و چیستان خلاصه نمی‌شود. هزاره مثل آب جاری و مثل باران بخشنده است. فرهنگِ هزاره‌ها را باید در صلح‌طلبی و هنرورزی و علم‌آموزی و زحمت‌کشی آنان، جستجو کرد، نه در ظاهر و شکلیات.

«تا راه، گام، جاده، سفر هست… می‌رویم /تاریخ را شکستن و عزمِ دوباره است / نامِ شکوه‌مند عدالت هزاره است.»

(به مناسبت روز جهانی همبستگی هزاره‌ها)

 

          یک گل می‌تواند آغازِ بهار باشد / چنانچه که یک قطره آغازِ دریا / چنانچه که یک درخت آغازِ جنگ و چنانچه که یک لبخند آغازِ دوستی‌ست. هرگز نگوییم با یک گل بهار نمی‌شود / دستت را به من بده، زیرا که دستِ تو، آغازِ اتحاد است.

                                                                                                                                       .........................

 

امروز، «یکم اکتوبر» برابر با روزِ جهانی همبستگی هزاره‌هاست. هزاره‌ها با استفاده از این روز، فرصت‌ها و چالش‌های موجود بر سر راهِ خود را بررسی کرده و راه برون‌رفت از آن را بیابند و یا تدبیرِ تبدیلِ چالش به فرصت را بسنجند. دراین روز سخن هم از شادی‌ست و هم از غم؛ حرف، هم از اتحاد است و هم از افتراق؛ بحث هم از عشق است و هم از نفرت. 

چند روز پیش 25 سپتامبر بود، روز سیاه در تاریخ هزاره، سال‌یاد قتل‌عام و نسل‌کشی هزاره‌ها توسط عبدالرحمان. وقتی سراج‌التواریخ علامه فیض محمد کاتب هزاره را بخوانیم، وقتی تاج‌التواریخ شاهِ جابر-عبدالرحمان - را ورق بزنیم؛ وقتی دخترِ وزیر لیلیاس همیلتون را مطالعه کنیم؛ چه می‌بینیم جز درد، قتل و غارت، جز ظلم و تحجر و دربدری، جز توهین و تحقیر و تجاوز.

مگر می‌شود روز همبستگی هزاره‌ها را گرامی‌داشت و تاریخ هزاره‌ها را ورق نزد(؟) مگر می‌شود از همبستگی دم زد، ولی نفاق و تشتت و ساده‌اندیشی هزاره‌ها در دوران عبدالرحمان و پس از آن را نادیده انگاشت(؟) آیا وضعیت هزاره‌ها از دوران عبدالرحمان تا حال تفاوتی کرده؟ آیا تغییری در قدرت و اتحادِ هزاره‌ها، حدّ اقل در همین عصر و دوره‌ی کنونی که ما زندگی می‌کنیم، به‌وجود آمده؟ مگر همین دیروز ده‌ها جوانِ هزاره در کورسِ آموزشی کاج، واقع در محلّة نقاشِ دشت برچی به‌خاک و خون نغلتید؟ وضعِ ما در دَوره‌ی جمهوریت بهتر بود؟ البته که نه. به قول شاعر: «هر سطر پُر از ناله و هر بند پُر از درد /  ما تلخ‌ترین صفحة تاریخِ جهانیم».

ما، تا همین دیروز از یادآوری گذشته‌ی خود ننگ داشتیم. هستند در بینِ ما کم نیستند افرادی که ورق‌زدنِ تاریخ را نوعی سنت‌گرایی و چسپیدن به گذشته می‌پندارند. خب، پس اگر تاریخ را ورق نزنیم، چطور مصیبت‌های قربانیان را بازخوانی کنیم. اگر عواملِ شکستِ هزاره‌ها در رویارویی با عبدالرحمان را بررسی نکنیم، چطور راهِ برون‌رفت را پیدا کنیم؟ از کجا بدانیم که چه باید کرد تا رنج و فاجعه‌ی عبدالرحمانی تکرار نشود.

نسلِ امروز می‌باید با تلاش و پشتکار و ژرف‌نگری، به آگاهی درست در بارة تاریخِ خود برسد. نسلِ امروز باید آگاهانه با اتفاقاتی که درگذشته رُخ داده، رو به‌رو شود. نسلِ کنونی هزاره، با مطالعة تطبیقی ژنوساید و نسل‌کشی یهودی‌ها با هزاره‌ها، ارمنی‌ها با هزاره‌ها، ایزدی‌ها و... اقوامِ محکوم به نابودی، می‌تواند راه را از چاه تشخیص داده و از بن‌بست نجات یابد.

ما به یکم اکتوبر به عنوانِ یک فرصت نگاه کنیم و با استفاده از این فرصت بیندیشیم، تأمل کنیم که چطور می‌شود از وضعیتِ موجود عبور کرد. در مواجهه با پشتون‌ها، با گروه‌هایی مثل طالبان و در مواجهه با دیگر اقوام چگونه می‌توان عمل کرد.

کم کم باید از تقدس‌بخشی و ستاره‌سازی و بت‌تراشی(رهبرسازی) عبور کرد. مسألة هزاره‌ها با فرد و یا افرادِ انگشت‌شماری به‌عنوان رهبر حل نمی‌شود. قضایای هزاره‌ها فراتر از حیطة توانایی فرد را افرادِ معدود که ادعای رهبری دارند، می‌باشد. هزاره‌ها به اتحاد و انسجام درونی نیاز دارند. هزاره‌ها به کار جمعی، به اتاق فکر، به مدارا و مروت نیاز دارند.

یهودیان، بعد از نسل‌کشی و ژنوساید، چگونه خود را از تشتت و ازهم‌گسیختگی نجات دادند. چطور توانستند که بر مشکلاتی ناشی از نسل‌کشی فایق آیند. و هزاره‌ها که سرنوشتِ تقریباً مشابه با یهودیان و ارامنه داشته‌اند، چطور می‌توانند از وضعیتِ موجود و از رنجِ جنگ و محنتِ خشونت نجات یابند.

مولانا چه زیبا گفته که:

بشنو این نی چون حکایت می‌کند  /  از جدایی‌ها شکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند  /  در نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق  /  تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق

هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش  /  باز جوید روزگارِ وصلِ خویش

...

آتش است این بانگ نای و نیست باد  /  هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد  /  جوشش عشق است کاندر می فتاد

 

با حرمت

جمال‌الدین علی‌زاده

خزان 1401 ه.ش

(به مناسبت یکم اکتوبر)

 

دلی که نموسوزه دل نموشه  /  خانِه تنا تنا آغیل نموشه

قومِ جدا جدا سنگِ ریزه یه / سنگِ ریزه ریزه منزِل نموشه

 

خدایا سال‌های عاج داره / زمستانِ هزاره بی‌بهاره

قسم بر آسمان پُرستاره / هزاره شیعه و سنی نداره

 

کشتار هدفمند هزاره‌های کویته که در سال 2011 م. به اوج خود رسیده بود، آنان را واداشت تا صدای خود را به‌گوش دولتِ پاکستان و جهانیان برسانند. بنابراین هزاره‌های کویته، با راه‌اندازی اعتراضاتِ مدنی، تظاهرات و راه‌پیمایی‌های گسترده، نه‌تنها گوش دولتِ پاکستان را کر کردند، بل توجهِ دیگر اقشار شیعه‌مذهبِ پاکستان را نیز جلب کردند؛ در نتیجه اعتراضات فراگیر شد و سراسر پاکستان را فرا گرفت. 

صد البته که این اعتراضات و تظاهرات فقط صدا بود، صدای مظلومیت هزاره و کوچک‌ترین تأثیری نگذاشت. برعکس روز به‌روز قتل و کشتارِ سیستماتیک و انتحار و انفجار افزایش یافت و فضای کویته، مخصوصاً مناطق هزاره‌نشین را ماتم گرفت. 

وقتی‌که تروریستان، مسافرانِ هزاره را - که عازم تفتان و در نهایت ایران بودند- از اتوبوس پیاده کرده و تیرباران نمودند؛ هزاره‌های کویته نا چار شدند تا دست همکاری بسوی هزاره های جهان دراز کنند و از آنان یاری طلبند، تا جهت توقف کشتارِ آن‌ها در سطح بین‌الملی وارد عمل شوند و صدای مظلومیتِ این مردم را به گوش نهاد های بین‌المللی و حقوق بشری برسانند.

سر انجام تمام هزاره‌های جهان به پاس احترام و بزرگ‌داشت از قربانی صدها تن از هزاره‌های بی گناه، و به پاس و احترام به انسانیت و حقوق بشر، درخواست هزاره‌های کویته را لبیک گفتند و دریک برنامه‌ریزی دقیق، تظاهرات و اعتراضات شان را بصورت منظم، در مقابل دفاتر سازمان ملل، دفاتر حقوق بشر و سفارت‌خانه‌های کشور پاکستان، در کشورهای مختلف به ثبت رساندند. برای برپایی این تظاهرات جهانی ” یکم اکتوبر” را انتخاب نمودند.

روی همین‌لحاظ بود که با تلاش کامران میرهزار، 70 تن از شاعرانِ مطرح از 88 کشور دنیا، در نامه‌ای به رهبران جهان، همبستگی خود را با مردم هزاره اعلام کردند و خواستار توقف نسل‌کشی آنان در پاکستان شدند. اشعارِ آنان گردآوری و در قالبِ یک کتاب که با پرچمِ هزارستان تزئین شده بود، منتشر شد. 

و این بود که یکم اکتوبر، به‌نامِ « روزِ همبستگی هزاره های جهان» مسمی گردید. بعد از سال 2011 م. تا اکنون در کشورهای مختلف، توسط نهادهای گوناگون از این روز، تحت عنوان «روز همبستگی هزاره‌ها» گرامی‌داشت به‌عمل آمده است. حال، فرقی نمی‌کند، چه شبکة سراسری مردمِ هزاره، چه حزب سیاسی-مردمی هزاره در پاکستان و یا هر نهاد و حزبی دیگر که آن را به‌نامِ خود ثبت کنند و یا خود را مبتکرِ آن بدانند، مهم نیست. مهم این‌است که با استفاده از یکم اکتوبر نه‌تنها هزاره‌ها انسجام درونی به‌وجود بیاورند، بلکه بتوانند دیگران را نیز با خود همراه سازند.

اینک، یکم اکتوبر روز همبستگی هزاره‌هاست.  هزاره‌ها دراین روز عواملِ افتراق و نفاق را تشخیص داده و گام‌های عملی برای انسجام و اتحاد بر می‌دارند. هزاره‌ها اگر متحد نشوند، گذشته تاریخی خود را به دقت غور نکنند، از تاریخ عبرت نگیرند، کمی‌ها و کاستی‌ها را آسیب‌شناسی نکنند، بدون شک مورد حذف بیشتر و تبعیض سیستماتیک اضافه‌تر قرار خواهند گرفت.

رشد و ترقی هر نظام اجتماعی در مشارکت تمامی افراد جامعه خلاصه می‌شود. رهبر شهید استاد عبدالعلی مزاری نیز با تاکید بر پرورش نسل تحصیل کرده و حسّاسیت و مشارکتِ جمعی در برابرِ سرنوشتِ جمعی تأکید ورزیده است. 

با سعی و تلاش مردم در گوشه و کنار جهان، و با پشتکار نهادهای مختلف، اول اکتوبر به یکی از ناب‌ترین فرصت‌ها برای ابراز وجود، ایجاد هماهنگی وهمسبتگی بیشتر و جلب افکارعمومی جهان نسبت به وضعیت هزاره‌ها تبدیل شده است. ادامه‌ی راه ثبت تاریخی این روز و عمومیت‌بخشیدنِ امروز و هم‌سو ساختنِ جهانیان با به‌رسمیت‌شناختنِ اول اکتوبر به‌عنوان روز همبستگی هزاره‌ها، وظیفه و وجیبة فرد فرد هزاره است.

 

زندگی شیرین شود با اتحاد            حل شود هر مشکلی با اتحاد

پیشه کن در زندگی وارستگی         چیره شو در کار با همبستگی

 

با حرمت

جمال‌الدین علی‌زاده

خزان 1401 ه.ش

رهبری هزاره‌ها ؛ شورایی یا فردمحور؟

هزاره‌ها در طی دو صد سال و اندی همواره از نبودِ یک رهبرِ دانا و توانا، که بتواند همه‌ی اقوام و قبایل را متحد و منسجم سازد و خود را با سیاست‌ها و بازی‌های جهان و منطقه در افغانستان، هم‌سو سازد، رنج برده‌اند. جامعه‌ی سنتی و مذهبی هزاره، که به دسته‌ها، اقوام و قبیله‌های مختلف و متعدد تقسیم شده، ظهورِ یک رهبر را مشکل ساخته است. 

افراد و شخصیت‌هایی بوده‌اند که علیه ظلم و تعدّی حکّامِ مستبد ایستاده و برای محافظت از مردم سینه سپر کرده‌اند؛ ولی بنا بر اختلافاتِ قومی و قبیله‌یی و نیز همکاری خودفروشان و جاسوسان با دشمن؛ نتوانسته‌اند، جریان عدالتخواهی را تداوم بخشیده و پیروزِ میدان شوند.

شهید عبدالعلی مزاری اولین شخصیتی بود که نه تنها هزاره‌ها را دورِ خود جمع کرده و متحد ساخت، بل با درایت و ذکاوتِ منحصر به فردی که داشت، توانست و کلّ جامعه‌ی تشیع و حتی دیگر اقلیت‌های قومی افغانستان را انسجام بخشد. او صدای عدالت‌خواهی را بلند کرد و بر ضدّ افزون‌طلبی و ظلم و ستمِ نظام‌های متعصب و قبیله‌یی ، قیام نمود.

 بابه مزاری ظرفیتِ پذیرش موفقیت و شکست را داشت و از اخلاق و شخصیتِ عالی برخوردار بود. او در نحوه‌ی برقراری ارتباطِ خوب با دیگران توانایی داشت. در برابرِ مشکلات و سختی‌ها مقاومت و شکیبایی پیشه می‌کرد و در غم‌ها و شادی‌ها متین بود. مزاری تحمل افکارِ مخالف را داشت و با تلاش و پشتکار و صداقت و شجاعت گام به گام، قضایای پیچیده و دشوار را عبور می‌کرد و مایه‌ی الهامِ دیگران می‌شد . او با زیبایی و فصاحتِ کلام تفهیم پیام می‌کرد و در راهی رسیدن به هدفش استوار و ثابت قدم بود.

 شهید وحدت ملی و بنیان‌گذارِ مکتب و جریانِ عدالت‌خواهی، در امرِ انسجام و اتحاد و رهبری هزاره‌ها، توانایی‌های خاص داشت. او با اعتماد به نفس و روحیه‌ی عالیِ فداکاری، سرانجام از جانِ خود مایه گذاشت و خود را فدای عدالت و ملت کرد.

و اما مزاری دیگر تکرار نشد و کسانی که خود را یارانِ وفادار مزاری می‌گفتند و داعیه‌ی رهبری را داشتند، هیچ‌یک نتوانستند راه و خط و مکتبِ مزاری را ادامه دهند و هزاره‌ها را از معرکة فاجعه و حوادث نجات بخشند؛ نه کریم خلیلی و نه محمد محقق و دیگران. هیچ‌کدام نتوانستند، جای خالی مزاری را پُر کنند. حالا اگر مبحثِ رهبری هزاره‌ها پیش می‌آید، این نکته برجسته می‌شود که خلیلی، محقق و... ویژگی و خصوصیتِ رهبری را نداشته‌اند و در طول چندین سال، تنها و تنها از نام مزاری استفاده کرده‌اند. و متأسفانه این فقط ادعا نیست، یک حقیقتِ تلخ ماست. اگر در دورة حاکمیت نظامِ پساطالبانی، جای خلیلی و محقق خالی می‌‎بود، شاید وضع کمی بهتر می‌بود. یا اگر افرادِ دیگری جای این‌ها قرار می‌گرفتند، همین کارهای نه‌چندان مهم را می‌توانستند انجام دهند؛ به خاطری که این دو شخصیتِ بزرگ که گاهی یکی و گاهی دیگری در رأس قرار داشته‌اند، کارهای شایسته و برجسته‌یی انجام نداده‌اند. بنابراین اکنون که دیگر عمرِ چندانی از این نظام باقی نمانده و طالبان می‌خواهند دوباره بر اریکة قدرت تکیه بزنند، اصلاً جای نگرانی نیست، که محقق و خلیلی از مرجعیت رهبری حذف شوند. فکر نکنید جای شان خالی می‌ماند و بدیلی وجود ندارد، نه اینطور نیست. در ضمن هیچ‌وقت این بزرگوار به معنای واقعی کلمه، ادعای رهبری نکرده‌اند؛ چون می‌دانند که صلاحیت، خصوصیت، ویژگی و توانایی رهبری را ندارند. فقط با احساسات مردم بازی کرده‌اند و تصمیمِ به موقع نتوانسته‌اند بگیرند. جرأت، جسارت و شجاعتِ انجام کارها و اتخاذ تصامیم در وضعیت‌های حساس را نداشته‌اند.

مثال واضح و زنده‌اش همین جریان و موجی که به "انقلاب تبسم" معروف شد، شخصِ محمد محقق می‌توانست از شرایطِ پیش‌آمده استفاده‌ی بهینه نماید؛ اما او در کنارِ قاتلان مردم ایستاد. نه‌تنها کوچک‌ترین استفاده نتوانست، بل با احساساتِ پاک مردمِ ستمدیده از اقشار مختلف نیز بازی کرد. با ایجاد موجی از نارضایتی، از محبوبیت خود چه در بین توده‌ها و مردم عام و چه در بین صنف‌ها و گروه‌های روشنفکر و تحصیل‌کرده و جامعه‌ی مدنی، کاست. او حتی برای دلداری قلوب شکسته‌ی مردم و رفع خشم و نارضایتی آنان، معذرت خواهی نکرد و بر اشتباهاتش پافشاری نمود. 

درست است که افرادی چون عزیز رویش، داوود ناجی، جواد سلطانی، ذوالفقار امید و دیگران بیشترین تلاش را در امرِ برگذاری این گردهمایی گسترده و بی پیشینه انجام دادند، اما این تظاهرات و گِردهم‌آیی، به صورت خودجوش و کاملاً مردمی بود، که از اقوام و تبارهای مختلف ملت افغانستان در آن شرکت داشتند. نشانه‌زنی و ایراد سخن و تصمیم‌گیری محقق برای ناکامی این حماسه و برانگیختنِ خشم و نفرت مردم، نسنجیده بود.

حال که جای مزاری پُر نمی‌شود و مزاری تکرار نمی‌گردد؛ در چنین شرایطی حساس تاریخی، هزاره‌ها بدون رهبری و نظم‌دهی و انسجام نمی‌توانند زندگی کنند و دوام بیاورند؛ راه حل چیست؟

مرجع رهبری هزاره‌ها به یُمنِ انقلابِ تبسم از حالتِ فردمحوری خود به‌خود خارج گردیده‌است و رهبرانِ نام نهادِ هزاره، مردم را از خود رانده‌اند و با زبانِ بی‌زبانی گفته‌اند، دنبالِ مارا یلا کنید و سرنوشت خود را خود رقم زنید. ما نتوانستیم از شما نمایندگی کنیم؛ نتوانستیم شما را نجات دهیم. پس با استفاده از فرصتِ پیش‌آمده، نباید هزاره‌ها وقت را تلف کنند؛ قلم بدستان بجای ناسزاگویی، هتک حرمت و تاختن به حریم شخصیِ رهبرانِ معزول؛ طرحی برای نظم و وحدت و انسجام بریزند. 

متأسفانه، وضعیتی برای هزاره‌ها پیش آمده که بنابرعواملی نمی‌شود، فردی را به عنوان رهبر برگزید. در چنین شرایط راه‌حل ساده و معقول این است که رهبری هزاره ها، نه فردمحور، که شورایی باشد. اعضای شورا از بینِ نخبگان انتخاب شوند. شورا طبق آیین نامه‌ی که توسط نخبگان و فرهیختگان هزاره تصویب و تدوین می‌گردد، عمل کنند. خوبیِ شورای رهبری این است که برای مردم پاسخگو می‌باشد. 

با حرمت

جمال الدین علی‌زاده

20/11/2015